۱۳۸۶ بهمن ۲۷, شنبه

قرنها خواهم خفت...فرصت عاشق شدنم کوتاه است...


عشق فرشته اي است كه ترم عبوديتش را در زمين مي گذراند. عشق ، امتحان ورودي رحمت الهي ست.عشق ، تبصره اي ست كه با آن مي توان به كلاس بالاتر از بهشت رفت. عشق ، خداشناسي عمومیست عشق، مذهب مردمي ست. عشق قوي ترين استدلال وجود خداست. عشق رصدخانهء ماوراي طبيعت است عشق ، قند متافيزيكي ست كه در دل آدم آب مي شود. عشق نپال هيپي هاي از جان گذشته است. عشق ، ماري جوانايي ست كه در گل آدم ريخته اند. عشق آمپول ب كمپلكس معرفت است.عشق فشار خون طبيعي جانداران است. عشق يك عمل جراحي حيرت انگيز است كه خداوند، روي قلب آدمي انجام داده است.عشق آسانسور حيات بشر است : واي به حال كسي كه توي آسانسور گير افتاده باشد. عشق ،نردباني ست كه ما را از خود بالا مي كشد. عشق خروج اضطراري انسان از كريدور عادت است. عشق، اتوباني ست كه تا ته ابديت مي رودعشق ، جناح راديكال عرفان است : عاشقات هميشه به دنبال يك تحول بنيادي در استروكتور وجودند.عشق ، كاري ست كه تنها از سينه سوخته هاي محبت و دود چراغ خورده هاي معرفت بر مي آيد.عشق در تاريخ انسان ، حلبچه اي ست كه روزنامه نگاران روزمرگي آن را به سكوت برگزار مي كنند.عشق ، تنگهء هرمز زيستن است. تنگه اي كه قايق هاي ميانه رو را به قايق هاي تندرو تبديل مي كند.عشق ، يك بسيجي تنها در ميدان مين است. عشق ، اجاره بهاي انسان در طبيعت است كه هيچ عاشقي هرگز موفق به پرداخت كامل آن نمي شود. عشق ، مساعدهء خدا به انسان پيش از سر برج قسط است. عشق، نخ و سوزني ست كه همهء شاعران جهان را به هم پيوند مي دهد.عشق دفترچهء بسيج خلقت است كه بدون آن زندگي هيچ ذره اي نخواهد چرخيد. عشق، جنگ جهاني اول و آخر تاريخ است.عشق عزراييل زيبايي ست كه رسيد جسم را مي گيرد و قبض روح را امضا مي كند. عشق، ملاقات عمومي موجودات با عزرائيل است. هر كس مي خواهد عشق را تماشا كند به خود بنگرد. عشق من و توييم به اضافهء يك پاييز قدم زنان. عشق، دهكدهء اجدادي ماست كه در آن گوسفندان خداوند را داغ مي كنند تا قاطي گله هاي شيطان نشودعشق رد شدن مسيح از روبروي آبادي ماستما بايد زمستانها را از عشق ذخيره استفاده كنيم. در روستاهاي ما رسم است كه عشق را روي ايوان پهن كنند براي شبهاي يلداي جدايي. عشق ، چارديواري اختيازي نيست.عشق ، يك چارديواري جبري ست: ما آزاديم خود را بر عشق بياويزيم يا خود را به عشق پرتاب كنيم. شهادت انواع گوناگون دارد. گاهي شهيدان خط دوست حتي يك خال هم بر نمي دارند.گاه شهادت يعني به شهادت نرسيدن، گاه شهادت يك نوع زندگاني فجيع است.من الآن شهيداني را مي شناسم كه از صبح تا شب دنبال يك ليوان خنجر مي دوند و هرگز به فيض فوز نمي رسند ،من شهيداني را مي شناسم كه شمشيرها از گردنهاي افراختهء آنان مي گريزند… راستي عشق را بار ديگر تلفظ كنيد! عشق چند بخش است؟فيلسوفان جهان كوشيده اند تا به اندازهء عشق تعريفي بتراشند.اين سؤالي ست كه حتي مولانا هم براي آن پاسخي نشئه آور نيافت.تمام شاعران جهان، پشت سر اين پرسش، به نوبت ايستاده اند. در طول تاريخ ادبيات، لشكرهاي شكست خوردهء هنرمندان را مي بينيم كه هر كدام با نيزه اي در قلب و شمشيري بر گردن، تنها مشتي خون بر آستانهء عشق پاشيده اند.حلاج نيز پاسخ اين سؤال را به امروز و فردا افكند: امروز داري را بر او آويختند و فردا خونش را به كوير خاكستر ريختند.هر جا از عاشقي بپرسيد عشق چيست تنها به زخمهاي خود اشاره مي كند.عشق، ترجمهء زخم است. عشق، حاشيهء انسان بر كتاب آفرينش است. عشق، خلاصهء جهان است.عشق چكيدهء ذرات و شيرهء كائنات است. عشق، پاسخ مبهم انسان به ابديت است. عشق جوابيهء خدا به شيطان است. عشق، انفاركتوس تدريجي محبت است. عشق، سرطان دوست داشتن است عشق خريد و فروش پاياپاي عاشق و معشوق است. عشق، پيغامي است كه پرستوها به سرزمينهاي ديگر مي برند.عشق، لك لكي است كه روي درخت خاطرات ما لانه دارد. عشق، پنجره اي است كه ما از آن ازدحام جهان را تفسير مي كنيم.عشق چهارده سالگي تحير ماست. عشق اولين آهي است كه در آيينه كشيده ايم.عشق همان حالتي است كه ما را به موزه مي برد.عشق همان فعل و انفعالي است كه در برابر گل سرخ به ما دست مي دهدعشق همهء آغوشهايي است كه انسانها بر يكديگر گشاده اند. عشق، رابطهء بين ما و سنجاقك هاست،عشق حاصل ضرب همهء تنديسهاي الهي در نگاه ماست. عشق دل ماست تقسيم بر همهء زيباييها. عشق كوچه ايست كه دوست داريم از آن عبور كنيم. عشق محلي است كه در آن دل ما قرار ملاقات مي گيرد. عشق، دوچرخه ايست كه با آن از جاده هاي كوهستاني ييلاق گذشتيم. عشق، اولين كت و شلوار ما در شب عيد خودآگاهي ست. عشق اولين حقوق ما از باجهء معرفت است. عشق اولين پاداش ما از حسابداري الهي ست................

.تقدیم به عاشقان دل سوخته................



هیچ نظری موجود نیست: